کلاغ از صفیر در دوازدهم اردیبهشت ماه ۱۳۹۵ با آهنگسازی سعید دهقان تحت تشکل ملی منتشر شد. کلاغ اولین آهنگیست که صفیر تحت تشکل ملی منتشر کرد. جلد این اثر روایت کننده ی داستان آهنگ است که توسط زنده یاد علی رسولی طراحی شده بود.
- برای نوشتن دیدگاه یا تفسیر خود در مورد هر بخش روی آیکون رو به روی آن بخش کلیک کنید.
متن آهنگ کلاغ از صفیر
کلاغ سیاه قصه برگشت، اون که زد پر از پشت جلد دفتر، رفت از خواب شهروند و قاب شهر
خبردار، مرغ سحر خوابید، زیر خروس خوش پر و نوک بیداری، منقار میدرخشه و تاریکی طلبکار
کلمات نور نمیشه بیهوده دهن باز، تیکه پنیرت رو برده فلک، میشی فلک از دست نده انار یا آلبالو ترکه است به زیر کف پا
زمین گرده زیر گنبد مینا، چه اونور آب چه ایران، ببینا، پنجه نکش رو شیشهی باغ وحش، اسیری شیر ژیان
تو کاسهی داغتر از آش، قُل میخوره چشمای بینات، بله قربان گوی دیوث با کروات طوس و طرح کندوت
جای عسل اشک حدقات خونی گیرای ملکه، بشین به دیدن تیاتر پوچی، بازیگر منم لوطی، گویی؛
با دماغ دراز چوبی، منتظر فشار به دکمهی آمیزش جون و جنونی، حالا بگرد دنبال مترجم…
بین من و تو دریاست، توهم این فاصله زخمه، سر باز کنه، چرک خشک نمیشه
یا جون از کف میره تو دخمه، اگر هم اَ جاشو بده به اِ دِ، کمرش خمه با ضمّه میشه دو، بگردید دنبال مترجم…
بپوشید لباس فرم نوظهور، مشتی باش و خاکی باش، با نام ماه تولد یا شعار پشت پرده
بخوابین روی مرد، روی زن، باهم، بدون هم، جلوی هم یا پشت هم
بدرین پرده، سرخپوستای عصر جدید، روی شما زرده، دنیا با شما چند چنده؟
گور پدر من و شعر، جریان، کوشش و جوشش، خر چه داند قیمت نقل و نبات
قربون لبات، تصدق صورت ماهت، وقتی میگی پر از زرق و برقه شبات
قسم به صفحهی سفید دفتر، که ننگ از چهرهاش میباره، وقتی بذارم زمین قلم
قسم به مد روزت، قسم به گل رویت، قسم به حرفای پر ز پوچت
کلاغ سیاه قصه برگشت، اون که زد پر از پشت جلد دفتر، رفت از خواب شهروند و قاب شهر
خبردار، مرغ سحر خوابید، زیر خروس خوش پر و نوک بیداری، منقار میدرخشه و تاریکی طلبکار
کلمات نور نمیشه بیهوده دهن باز، تیکه پنیرت رو برده فلک، میشی فلک از دست نده انار یا آلبالو ترکه است به زیر کف پا
بار روی دوشت کجتر از اون چیزیه که حتی برسه به خونه، کشیدم یه کلاغ سیاه تو قسمت پاورقی دفترم
خبر نداره شده مخروبه، خونه، هنوزم رویای پرسه تو کوچه پس کوچههای این بیقوله، سنگینی میکنه روی عروجش
اینجا آخر پاییز میشمرن جوجه، فهمیدی؟ یا توضیح بدم خوک گشنهی سیب ممنوعه
میگن اوست که میداند، پس روح که بیخانه ست، میشینه توی جسم تو، که غیر قابل فروشه
حماقت تو به چهل تا کلاغ دیگه، به واسطهی کلاغ سیاه قصهی من میشه نَقل مجلس، به زعم من شما نُقل محفلی
گرچه هنوزم نیاز داری به مترجم، خودت رو برای مصرف به خودت میدن، اغذیهی مغزی کم چرب
نیست خبر از لقمهی چرب چپ، میزنن زیر چهارپایه ی راست و چپ
یاسین در گوش آشغالای عشق زندگی زالو وار، توی این منجلاب خوندن یه ارتکاب مسخره ست…!
برای تو وجود خارجی نداره، هموطن، همصدا، همپا، همسایه، چرا خبری نیست از فهم این همه همهمه؟
ببخشید چیزی میچکه از بین لبات، گوشه دهنت، گ*وهی که خوردی بیشتر از اعتقاد بشره
بگذریم از این مخمصه، چاه بعدی بِه از چالهی اوله، قافیه و اوزان مضحکه
وفا کنین به نظم دنیایی که دم میزنه ازش، همنوع بیتبصره
فلک لعبتباز، فلک لعبتباز، خیّام لکنت داشت و الّا میگفت صندوقچه مییفته دست عروسکای شورشی، بگذریم ناشیای متعجّب
کلاغ سیاه قصه برگشت، اون که زد پر از پشت جلد دفتر، رفت از خواب شهروند و قاب شهر
خبردار، مرغ سحر خوابید، زیر خروس خوش پر و نوک بیداری، منقار میدرخشه و تاریکی طلبکار
کلمات نور نمیشه بیهوده دهن باز، تیکه پنیرت رو برده فلک، میشی فلک از دست نده انار یا آلبالو ترکه است به زیر کف پا
دهقان… صفیر… چریک… ملّی
دیدگاهی بنویسید
برای مشاهده دیدگاه های کاربران یا نوشتن دیدگاه کُلی راجع به این نوشته روی آیکون رو به رو کلیک کنید.