مجموعه نگار از سورنا یکی از بهترین مجموعه های رپ فارسی است که در بیست و ششم اسفندماه ۱۳۹۴ تحت تشکل دیوار منتشر شد. آهنگسازهای این مجموعه احسان ضیا (آتور) و مضراب هستند و جلد این مجموعه را داریا فدوروا طراحی کرده است. نگار سومین مجموعه منتشر شده از علی سورناست.
متن و تفسیر
- برای دیدن متن یا تفسیر روی نام آهنگ کلیک کنید.
- برای نوشتن دیدگاه یا تفسیر خود در مورد هر بخش روی آیکون رو به روی آن بخش کلیک کنید.
تولد
به بوی آخرین آجرم وفادارم، من بچه ی آوارم…
نادیده بگیر از من من کوچه هام کوچیکه، اما اندازه ی دست های دنیا واست جا دارم
عمرم تولد تلخ ترین آمیزش، گهوارم همخوابگی ستون و ریزش
گرم بود بازار مصالح فروشا، میدادن آزارم، بی زار از بازار
من بچه ی آوارم، بو کن تو آثارم، از تو ملات نیمه جونم، تو رو فقط همراه دارم
با تو بی حدم یه رود نا قابلم، که نیست حتی سدی مقابلم
با دلم وایستادم صاف تو روی تلم، من موی ول تو باد و باد تو موی ولم
رفتن رو نمیپام من غم رو نمیخوام، سوزن دوختن یقم رو نمیخوام
حق من چیزی جز نفس های تو نیست، اگر جز اینه حقم رو نمیخوام
با دلم وایستادم صاف تو روی تلم، موی ول تو باد و باد تو موی ولم
اندازه خواستنم کشیدم دستات رو، قد نرفتنام کشیدم پاهات رو
قد قله ی غرورم دیدم اشکات رو، قد سوزنم کشیدم لب هات رو
با دلم وایستادم صاف تو روی تلم، موی ول تو باد و باد تو موی ولم
دخترم تو آخرین ناجی پاکی منی، با تو مثل قطره آب تو رود گلم
بریم عقب تر
یه گوشه از جاده بیرون شهر، صدای گریه های یه دختر پر از ترس، شبیه زوزه های باد معلق، پر از رفتن، فرار از مرگ
بریم عقب تر، صدای سوت های هم زمان و چکمه است، روی سنگفرش، آهنگ فرار دختر پر از تر
بریم عقب تر، شهر پر از بوی گوشت تن بچه است، بریم عقب تر، بریم عقب تر، یه صف بی خنده است از پدر مادر بچه زیر بغل
بریم عقب تر، دستها با لرز رو دهن نوزاد، ترس بلندی صدا خفای تنفس، کوچه های تاریک پاسبونا با خشم، به دنبال نوزاد با سگهای تجسس
بریم عقب تر، بریم عقب تر، جفت ها رو تخت مبارزه میکردن، گرد و خاک رزم رو این تکرار نظم رو، آویزون به گردن معاشقه میکردن
بریم عقب تر، بلند گو های شهر تنها دلیل بالا آوردن سر اون شب، دستور تولید میداد به ماده و نر، خشک کرد آدما رو با اکوی بیشتر
بریم عقب تر، بریم عقب تر، اون جا که میغلتن تنها رو خاک از خارش بی ناخون، اون جا که کور گره، اما شکسته دندون
بریم عقب تر، یه خورده سر سفره رو سپر نیست غذا، زن و مرد گرسنه ان نیست غذا
بریم عقب تر، شد شام یک شب کل انبار یک شهر، بریم عقب تر، نونوا از تو تنور کمتر در میاره خنجر
بریم عقب تر، دیگه خوب نمیسوزه آتیش تنور، یعنی آدمای بدبخت، دیگه گوشتی ندارن که بسوزن، نونوایی تو فکر آتیش جدید تر
بریم عقب تر، اونجا که کشاورز کاشت با لبخند، تیغ به جای گندم
نگار
دو تا دستی که آرنجت از آفتاب میزنه دم، زانوهات رفیق چونتن نگا
یه ترسی از جهان به قدر این جهان، همیشه یه اُتلو گیره تو گلو گاه گلو، شک بلیط دیدن منظره است
یه عینک خاکستری نیازه، طلای آفتاب و مس خاک کجای جهانه، یار کدوماست؟ بیارش
طبیعت و طبیعتت جنگ میکنن، وقتی سینه هات پیرهنت رو تنگ میکنن
هزار تا شاعر منتظرن قلم بزنن، تو پیچ و خم زلفت قدم بزنن
نفست نفسم رو تنگ میکنه، حال بدت حال من رو بد میکن
تو پیدا ترین راه گمراهیامی، تو اعتیاد ترک معتادیامی
اصلی ترین دلیل گستاخیامی، زخم رو صورت جغرافیامی
تو بهترین نقاش نقشی نگار، روی تن جهان من پخشی نگار
منم شاعرم تو مخلوق من خالقم، زندگی تو تو دست قلم منه
نوشتمت، از دیشب پونزده سال میگذره، که نوزاد بودی، فراری دادمت از شهری که کودک نداشت
نگار: مگه من خواستم آوردی منو، اوووو تا کجا بردی منو، تبر، کوره سر می آوردی؟
میمردی یه خانوم ازم در می آوردی؟ من چیم کمتر از سیندرلاست؟
چی میشد لنگه ی کفشم تو یه قصرکی جا میموند ؟ دستام با یه دستی تو قصه یکی میشد
تو یه لنگه از خودت جا گذاشتی سیندرلا تو رویای کودکی بازی کن با سرما، چشم گذاشت در رو
نمیدونمت، شاید بد خط نوشتمت نمیخوننت، دلیل خلق تو پیچیدست واسه خودم
چه میدونم شاید تو یه طرحی از خود من، همین پیچیدگی باعث شده بپیچونمت
قصه ی تو قصه ی خاک، بهای لگد مال شدن امید به گل
میون این همه مژدگونی بگیر که خوابن، یه عمر و راه رفتن رو پنجه های پا نصیبته
کلی راه نصیبته، یه خش خش برگ مزاحم میتونه مرگ بشه
دلیل تنفرت از پاییز همینه، دلیل عشقت به شب تاریک همینه
تو اگه نوزی مُردی، قصه ی تو قصه ی باد، تو اگه نوزی مُردی
نقش
میکشم زیر صدام آتیش نفس داغ ریَمو، صدام میگیره گُر بیدار میکنه خواب ریَمو
تموم خیابونا زیر پاهام، زیر صدام، زیر نگاه گیرای چشام، میگیره گُر، میگه نگار
زندگی منهای همه آینه های بی چشم سرخ، میفهمی؟ یه سرطان ضد سرب
یعنی ته پاییزتو جوری جر میدم عشق کنی، سرتو بگیر بالا باید باز منو آرایش کنی
رقص من رو صورت قانونای چرت تو دفترت، یادت بمونه من کی ام بیرون میزنم از سرت
من خط هفتمم از هفت خط ترین هفت خطت، آزاد میکنمت از جایی که زمان بستتت
من تو خوشی زنده ام، روی تنم گناه است، نمیدونم سرم کجاست، من تو خوشی زنده ام
تو از چیزی که نوشتی نمیدونی، ولی مینویسی جوری که میتونی
گفتی نگار این تویی باد، از سوز رو تنم چی میدونی؟
کشیدی کشیدن دادی یادم، حالا خودم میکشم تو نمیتونی
کشیدی چشم رو من مُژم رو روش، لب رو کشیدی من روژم رو روش
فردا رو میکشم خودم رو توش، تو نقاش نمیمونی، من یه جنگل از درخت، اره ها رو توم نمیرونی
حالا قلمت رو بردار، تو بنویس یا من کدوم؟ بگو مینویسم برو یا که من مینویسم تو رو
من تخم جنگم رنگ خنده هام رو نمیدونی، من استاد رقصم میخوای چین دامنم رو بپوشونی
وقتی میچرخم زمین میزنه تگری ماه، میزنه از الکل من مست میشه، میشه سیاه
از این به بعد ایستادنم تو من رو نمیشونی، پیچوندم یه دنیا رو تو نمیتونی من رو بپیچونی
وسط گورستون میکوبم پا جای پاشنه هام، میمونه روی قبرا میرقصم با مرده ها
من تو خوشی زنده ام، روی تنم گناه است، نمیدونم سرم کجاست، من تو خوشی زنده ام
کشتی
امروز مثل روز قبل بعد کار، نا خواسته زدم تو بندر فرار
غروب تو بغض مثل بچگیام، وقتی نگام میرسید به آخر قطار
کشتی ها اومدن و رفتن، ولی کشتی من نمیندازه لنگر
تو کدوم اقیانوس پنهونه، میون کدوم آبها زندونه ؟
دوباره رفتم دوباره رو، انداختم زیر انداز پاره رو
بلندی بوق آخرین کشتی، بیدار کرد تو آسمون اولین ستاره رو
که روشن شد آسمون لاغر، یه کم معنی داد این انتظار یاوه رو
ریشه اعتصاب آب کرده بود شاید، که فراموش کرده بود انتظار سافه رو
تو نیستی آبم گلیه، تموم آفتابم گلیه، بیداری این روزا خواب تلخیه، نیستی تموم خوابم گلیه
کودکی نابم گلی، دستای سابیده به تابم گلی نفسم رو راحت میدزدن اما، نیستی صدای هاپ هاپم گلیه
اقیانوسم مرد کشتی کجایی ؟ بندرم بازار فروش کلک شد، رخ نشون بده د لعنتی چوبت، ترکه ی شک شد باورم فلک شد
اگه نیای امشب وسط دریام، با این که سرده میلرزه دستام، اقیانوسم مرد کشتی کجایی؟
آهای عابر منم پامه، زنجیر این ساحل، رو به روم آب، پشت سرم خاک
گیرم وسط ترسم اینه که میمیرم وسط، وقتی میای دل من دل شهر دل بندر میگیرن واست
عمری اسیرم لعنت به دریا، کشتی ندارم لعنت به سرما
این روزا شلوغه، اما بی فروغ، شاید که خود کشتی هم دروغه
منو تو باید یاد بگیریم شنا، هر چند که این دریای کوچیک بزرگه
بیا کشتی هم باشیم عابر بیا با هم بشیم مسافر
دستای من حاضرین پارو بشین ؟ چشم من میشی نا خدای من ؟
آهای سینه سکان من میشی ؟ راه زیادی مونده تا خدای من
اگه نیای امشب وسط دریام، تموم راه رو میرم با دستام
بیا کشتی هم باشیم عابر، بیا با هم بشیم مسافر
اقیانوسم مرد کشتی کجایی ؟ بندرم بازار فروش کلک شد، رخ نشون بده د لعنتی چوبت، ترکه ی شک شد باورم فلک شد
اگه نیای امشب وسط دریام، با این که سرده میلرزه دستام، اقیانوسم مرد کشتی کجایی؟
جاری
جاری ام واسه جهت کلی جا دارم، واسه ریختن پشت سد کلی جا دارم
من از اونام که کمیت رو به باد دادم، تو از اونا که واسه عدد کلی جا دارن
پا تو میکوبی کف خاک میشی کوه، لب دره ام واسه پرت کلی جا دارم
دستات تو امنیت کلی قابلن، من دستام واسه شرط کلی جا دارن
بدون رنگم تو ولی نه، رنگ آمیزی میشی تو رنگای شهر
دستات رو میبنده دستای سرد، که دستبند ت رو دستای من
تو پاهات تو همین شهر کلی راه دارن، من واسه شهرای بعد کلی جا دارم
زنجیر خطری تحمیل نظری، منکرتم واسه رد کلی جا دارم
زندون اونایی که قصد هوا دارن، من واسه عطشای لب کلی جا دارم
نفسات ازم جزر و میخواد و من، نفسام هنوز واسه مد کلی جا دارن
بدون رنگم تو ولی نه، رنگ آمیزی میشی تو رنگای شهر
دستات رو میبنده دستای سرد، که دستبند ت رو دستای من
مورفین
شکممون کارد رو برید، گلومون طناب رو جویید، وعده های سم میخوریم، معدمون سم رو برید
ارتفاع ادا اصول در آورد، جاذبه حرکت گوله رو خورد، بعد از هزار سال از دنبال مرگ، گشتن شدیم نا امید
عمیق ترین دریا یه شوخی مضحک بود، گسل ضرب زمین یاقوتی مطرب بود
تقویم زمان رو تُف کرد معلوم نیست چندم رو، رعد و برق نترسوند ساقه های گندم رو
خطر تو خواب عمیقه ما داد میزنیم، لعنتی شکل زندگی عجیبه
نه بمب نه کارد نه گارد نه مرگ، شهر همیشه ها شهر لطافت تیغه
آی باد، صدای زوزه ی کفشت، میاد تو کوچه ی مغزم، تو هم مثل من تبعید شدی میون این جهان
آی بچرخ میون بوته ها، آی پیدا کن بذر این جهان رو، باد بشکن حبس و بند مرگ رو، این ابدیت داره میکشه انسان رو، آی باد...
بعد رقص مورفین تو شاهرگ جنجال، تو بزم جنگ دم از دوستی زدن
زمستون با شهوت لخت کرد درخت رو، اینجا سایه ها از سرما روسپی ترن
زیر درختای لخت از سایه میگفت، آهن کشید دور دستای تیغ رو
تیزی حقیقت زیر مورفین آرامش، هر سایه ی دروغ از همسایه میگف
ویروس روسپیِ مسری آرامش آماده بود واسه انتشار، موج دست دوستی با کارد زیر آستین
ابتذال اتفاق افتاد اونجا که جهانش شد آرمانش، دید که مالامالِ از دروغ
دلش گرفت از غروب، حقیقت رو رنگ کرد با طلوع
خنکای سایه داشت اهمیت میگرفت، کم کم جهان رنگ ابدیت میگرفت
جهل مرگ رو زنجیر کرد، ارزش فرصت رو به تحلیل رفت
آینه بی جیوه شد، شیشه شد بازتاب رو باخت آ، مرگ رو کشت آرمان رو ساخت
ساعت ایستاد زمان عتیقه شد، خواب آرامش تو تخت ابدیت بیمه شد
توی وهم سایه از بی برگی درخت، غافل موند جهانش بی میوه شد
آی باد، صدای زوزه ی کفشت، میاد تو کوچه ی مغزم، تو هم مثل من تبعید شدی میون این جهان
آی بچرخ میون بوته ها، آی پیدا کن بذر این جهان رو، باد بشکن حبس و بند مرگ رو، این ابدیت داره میکشه انسان رو، آی باد...
آی باد، با سوز وزیدن این چرت رو پاره کن، آی باد، بیا و بشکن این رویای ساکن رو
آی باد، پیدا کن مرگ این جهان رو، آی باد، این ابدیت داره میکشه انسان رو...
آتش
زورتون زیاده قبول، حالا که پوست کف دستم رو میسابونین
هنوزم میزنم زور، میبینی جور دیگه ام، از یه جنون دیگه ام
من دستام بوی پارگی فشار میده رو تن زنجیر، داستان زندگی منو تحمیل
علت قطع رابطم با خط، علت قطع مسیر غلط زندگیم عقب تغییر
لانتوریا بو بکشین جا پای کفشم رو رو سنگ فرش، سو بکشین چون لخت و بی پرده ام
قرمزم به رنگ خون، شاخای گاومیش قانون بالام میده جون، حالام میتکوند، خاک رو تنم
من زیرش وحشی ترم، میده زمین سرد و دوره گردتونو با سوز چاک بودنم
تنم تنت رو جم میکنه، سردیِ صورتت رو گرم میکنه، دنبال من تو اقیانوسا نگرد، اقیانوس تو از تنم کم میکنه
من همون گوشه ی شرور زیر حصار کج چشاتم، جوری میزنم اونی که بخواد بگیره جلوتو شر میکنه
مثل بنزینه رو تنم، صورت تو مخ منو نقش میکنه
لانتوریا جوییدنتون واسه من خوردن کاه تو آتیشه، نقشم مورفین تنتونو ترک میکنه
مثل آرامش دکوریِ من، زیر زور سیمانای بِتنی شهر
مثل سگ توی سینه ی کولیِ من، مثل چرا های تو و چطوریِ من
مثل دونه دونه گوگرد تنتون، پر واسه جنگ به پُری من
متل شعله های من با نفس تنگ، مثل چرا های تو و چطوریِ من
تَرک
من و تو هر دو تو اسارتیم، من اسیر یه سر تو اسیر یه دست
من و تو هر دو بدون تصمیم، من و تو هر دو حاضر تقدیر
دل به من نبند من یه روزی تو بادم، یه روز زیر شونه ام، یه روزی آزادم
تقدیرم این بود نگاهم کنی، هی بلند شم و تو کوتاهم کنی
کندی نکن کار تو بریدنِ، نترس کار من دوباره روییدنِ
اگه نبری و دم از جنگ بزنی، شاید یه گوشه تو انبار زنگ بزنی
این منم یه آه زندونیِ سر، یه روز سیاه یه روز سفید یه روز مرگ
صدای دستای آهنیت رسید به گوشم، وقتی اومدم بیرون از زیر تل سر
آزادی چه بی تضمینی، تو این سلولای تو در توی بیماریا، زندونیا زندون بان زندونیای زندون بان زندونیان
زیر تل کنار باقیِ موها تو آرامش الکی چروکیدم
دستام سپر سرم شده بود اما زیر این سنگر دروغی پوسیدم
من یه تار مو پر از ترک مورفین تل، تن به حقیقت فردا قیچی دادم
تویی همون قیچی خسته از بریدن، پر از فریاد نمیخوام قیچی باشم
من و تو هر دو تو اسارتیم، من و تو هر دو زخمیعادتیم
شاید با بریدنات بیمه شم، توی آینه ی تکرارت دیده شم
اما واسه من یه راه دیگه هست، شاید سقوط شاید ریزشم
این سقوط آغاز آزادیِ، باید بتونم بیخیال این ریشه شم
یا که توی دست باد مسموم نیفتم، آخ که رهایی حقیقتی نیست
من و تو طبیعتمون مخالف همِ، قرارمون اون جا که طبیعتی نیست
آزادی چه بی تضمینی، تو این سلولای تو در توی بیماریا، زندونیا زندون بان زندونیای زندون بان زندونیان
پاک
مهم اینه بتونم، مهم اینه که بخونم، مهم اینه که این شعر لعنتی رو، روی این بیت ناقص واست بشونم
من پا برهنم عین بچه ام، عین شعرم، عین خط ام، کجو معوج ولی خوانا، مهم اینه زنده بمونم
بعیده بتونین پاک بکنبن منو، بعیده تو خاک بکنین منو، اسب توی بوم جا شدنی نیست، بعیده تو قاب بکنین منو
پا بده پا بده پا بده جلو پا بده، من کفشا مو دستم کردم، از قبل میدونستم میزنیم زمین، من جیگرمو قلبم کردم
سینه امو کردم سینشو سفت، اسبمو کردم زینشو چفت، منم عین اون عشق مصر، تو فقط دادی کون شینشو قر
تو مفیدی تو تولید پرت، سنگین نی اون که تند میره یه، کا*ندوم بکشین دور صداتون، تو شما ها زیادِ تولید مثل
سرِ تو تو راه من عکس تو هار، روزای توسخت روزای من تار، عدالت بین ما رفته به باد، پس قافیه جلومه با تن لتو پار
بیشتر میفهمی درباره من، تاریخ از جفتمون لجاره تره، میخونه بچه ام همراه تو، یا بچه ی تو در باره من
دستاتون رو پاک کنین از بوی زنجیر، ندارم دستی تو دستاتون، این منم تغییر با رپ رپ رپ رپ، مخالف زنجیر با رپ رپ رپ رپ
حسای زیر پوستی، روسپی، دستا واسه دوستی، روسپی
زیر آلت داد وستد حامله میشین از لا پای جهل، میمیره بچه ی چرک بعدی، سقط جنین اگه ماما بشم
این حالت استفراغ صدا نا قابله، واسه مغز منفعلِ ناقل ویروس عامل انفعالِ صداتون، فا*حشه های شیر خوارِ زنا
بی بنیه های بی مصرفِ بی بال بی اندیشه های منحرفِ، طالب جاه، پا بده پا
من کفشام توی دستامِ چون که فاسدِ راه، تو حاصل پای بابایه بیچاره تِ حاصل رات، زیر پای بچه ات مثل پاشنه بخواب
فاحشه ها خاک خریتو کاخ میکنین، خودکارای جعلیِ بی جوهر ورق تاریخو سوراخ میکنین
اینو از تو فهمیدم جعله کل زمانی که ازم میگذره، پس بهترِ پاک باشم از تاول کف دست مخدر باور رو زنجیر عادت، هدیه ی جهل جدم، دیدن اینه سهم قدم
دستاتون رو پاک کنین از بوی زنجیر، ندارم دستی تو دستاتون، این منم تغییر با رپ رپ رپ رپ، مخالف زنجیر با رپ رپ رپ رپ
توربین
پا، گذاشت روی خاک، زمین رو شکافت، قد کشید، هوا رو بلعید، بعد چرخید، دور خودش اما به جای اول رسید
شکوه اون چیزی نبود به جز چند تا دستور آماده از قبل همین قدره دنیاش
یه توربین تنها منتظر عابر، بی مصرف تا وقتی بیاد یه باد مسافر
من اون باد مسافرم... خبر دارم کلی خبر، یه چیزایی تو کله ی من هست که باید برسونمشون به کلی گوش بی خبر
از سر رام برو کنار، میشکونمت حتی اگه، چوبه تِ از جنس چنار
باد کار تو تولید برقِ تا من اینجا ام خبر یه حرفِ
الان تو رو می بلعمت، واسه تولید نور خوب بزن جرقه
توی شهری که تاریکی خون کرد، اینو گفت و بادُ زندون کرد
احمق تولید روشنایی وهمِ، احمق سرتو بیرون بیار از وهمت
احمق من قرارِ باشم اون برق، اره ها که فقط می زنن جرقه
رو تن درخت آزادم کن آزادم کن آزادم کن آزادم کن
احمق من بی گناهم، من حامل یه بارم، احمق تو نیستی مقصد، من بعد از، تو کلی کار دارم، نزن نچرخ
طوفان
زیر زنجیر دیو سیاه زیر نفسای سینه سیاه، هنوز آدرس پریا میده
کنده از مرز زمان، مثل صدف رو عرض جهان، خشکی زده، گوشاتو بچسبون بش صدای دریا میده
این منم یه تن روی خس زیر خستگیِ هیاهوی کویر، این منم یه خسته ی ریل، این منم یه واگنِ سیر
گذشته از ایستگاهِ عطش، تشنه حتی کنار دریا، این منم بی باور به آب، این منم
این منم دست زیر تن ترکه ی پتیاره ها، تاول کف پام با پای پیاده لای پاهای برهنه متوهم کفش
این منم نقش زیر تن شهر تیغ، تا یه تف به گندگیِ دهن صدا، ناخون کشیده شده ی خنده، زاییده زادگاهِ ساحره ها
این منم درد باورم، پاره قلب نفس تلکه شده م زیر خطر درد اره ها
این منم نبرد اره ها، از جنگ زمین بریده، یه پای روحمو مین جوییده، این منم دفتر پر از خطر خاطرات خاک
خطای روی تنم پاک نمیشن، این صفحه سفیدی رو جا زد، خاطره مدادُ میتراشید، صفحه ی شکستگی مو تا زد
محکم گفت پرم شکست، نوک مدادش رو تنم شکست، شاعرم کرد، شعر شد، هر کلمه که روی تنم نشست
از آب گذشتم بوی ماهیِ مرده میدم، از کلمه های مرده گذشتم، بوی سوگ یه جمله میدم
تو که چشمات بازِ واسه دیدن من، نگام کن بو عقده میدم
من میونِ دودِ میونِ گلوم، عمریِ بوی سرفه میدم
از این همه پاسخ گذشتم، بوی اون که میپرسه میدم
خوب نگام کن، من یه صدام، بیرون زده از شهر سکون
شهر خستگیِ پنجه ی پا، من یه قلب بیرون از بدن، بوی سینه های جر خورده میدم
من اون طوفان خستم، بوی برگای دل مرده میدم، ایستادن مرگ منه، بوی رفتن توی جمله میدم
این منم نگار تو، زخمی مداد تو، توی همه آب های دنیا، دنبال کشتیِ نگاه تو
گفتی نگار این تویی باد، این منم طوفان صدای تو، دنبال رهایی ام، تو نرفته های تو
مرگ
از طرف راه ندیده ها، سرزمینی به اسم کشف، توان پذیرش یه صدا، حتی مخالفِ عقیده ها
از طرف شکاف لایه ها، اوج حضورم توی عمق عبورت، تو لمسِ پدیده هاست
از طرفِ کفه ی برابر تا میون خنده ها نمیری، از طرفِ لبی پاره خط گون تا گوشاتو از رو صدا نگیری
از سمت جرعت حمل قامت، بیدارِ شبونه ی امانت، از سمت چیزی به اسم حقیقت، آخرین دیوارِ بی ضمانت
من اون فصل سردم وقت تعویض لباساتِ، قیچیِ باغبونم زمانی که وقت هرس ته برگاته
از طرف نیمه های خالی نقشه ی فرداهای خیالی، از طرف درختای بی برگ پایانِ محظ ِ نو نهالی
از طرف جنون با رضایت، شروع بیماری تا سرایت، زخم شکنجه ای به اسمِ دنیا، از سمت تجربه تا روایت
واسه ی تو دلسرد، باد دوره گرد، منو قبولم کن، این منم مرگ...
منم آخرین ثانیه، آخرین هرم گلویی که باقیه، تویی آخرین حس پایان وزن، منم آخرین قافیه
رفتی میون دفتر، خط کشی نفس گیر بود، نظم ُ زیرو رو کردی، روندنت تو حاشیه
کوچیک شد خونت، اما جهانت نه، یه زندگیِ دوباره است، اون شعری که ازت باقیه
کردی به قدر دستات پنجه ها ت رو تو خاک، جوونه از مشتت ریخت وقتی دستات رو وا کردم
تو خاکِ حاصل خیزِ نبودنت که جای رشد بود، جشن آبیاریِ بودنت رو خاطره هات به پا کردن
کشیدی دست از زنجیر این اعتیاد رو له کردی، انزوا های پاکیت بلند من رو صدا کردن
هر چی از حقیقت دیدی صمیمی تر شدی با من، تا صفحه ی بودنت رو با دستام تا کردم
منم آخرین لحظه ای که تو قامتی، منم آخرین رنگی که رو شهامتی
آغاز تا حالت رو تو پایانت انشا کردم، زنجیرتو وا کردی دستامو به روت وا کردم
حقیقت شکست بود خم شدن تو زندگی، در زندانِ ندیدن رو روی دیدنت وا کردن
پای برگه ی حقیقت رو که شکست بودو بس، با دست پر از بوی پارگیِ زنجیرت امضا کردم
دیدگاهی بنویسید
برای مشاهده دیدگاه های کاربران یا نوشتن دیدگاه کُلی راجع به این نوشته روی آیکون رو به رو کلیک کنید.